منو
کنار آمدن ،با کودکانی که با آنها بدرفتاری شده، یا بزرگسالانی ،که در کودکی با آنها ،بدرفتاری شده است….
وقتی بدرفتاری با کودک، هنوز ادامه دارد ،باید برای متوقف کردن آن ،هر کاری که می توانیم ،انجام بدهیم و او را از موقعیت بدرفتاری ،بیرون بکشیم.
با این حال ،چنین کودکی هنوز برای کنار آمدن، با اتفاقات گذشته محتاج ،کمک است.
در بسیاری از موارد، بدرفتاری گزارش نمی شود، و در همان دوران کودکی متوقف می شود ،ولی بعداً در قالب مشکلات دوران بزرگسالی، رو می شود.
همچنین می تواند، روان شناختی باشد،
مثل بزرگ کردن بچه ها، در فضایی مملو از تهدید، انتقاد و سرزنش توأم با مسامحه و غفلت.
گاهی نیز، صورت جنسی به خود می گیرد، که عمدتاً جنبه جسمی و گاهی روانشناختی، پیدا میکند.
با این حال ،کودکان معمولاً در معرض ترکیبی، از هر سه نوع بدرفتاری، قرار می گیرند.
معمولاً یک، یا چند نفر از مـراقـب کودکان، با آنها بدرفتاری می کنند.
صدمات ،معمولاً از طرف ،پدر و مادر، ناپدری، و نامادری، پدربزرگ و مادربزرگ، عمو و عمه، پدرخوانده، و مادر خوانده ،و حتی همسایگان به کودکان ،وارد می آیند.
برداشت متعارف ،این است که:
به نظر مردم، شخصی که با او بدرفتاری شده، نمی تواند به تنهایی، با این واقعه کنار بیاید، و برای شفا یافتن، به یک روان درمانگر، احتیاج دارد.
درمانگرانی که معتقدند، این افراد آسیب دیده اند، عمداً یا سهواً،به مراجعان خود تلقین میکنند، قربانیانی درمانده هستند، و تا وقتی در جریان مشاوره، ماجرا را مرور نکنند، همچنان قربانی باقی می مانند.
نظریه انتخاب، به این کودکان که حالا ،بزرگسال شده اند ،یاد می دهد می توانند به خودشان، کمک کنند.
نظریه انتخاب، برای آنان توضیح می دهد، این طرز فکر که باید بدرفتاری ها ،را زنده کنند و حتی با آنها مواجه شوند، نه تنها نامؤثر است ،بلکه مضر است.
این که ،به مردم تلویحاً القاکنیم ،قربانی هستند و نمی توانند ،بفهمند رنج و کودکان، و بزرگسالانی که برخورد مؤثری، با بدرفتاری نکرده اند ،به مشاوره خوب احتیاج دارند، که شامل آشنایی، با دیدگاه های نظریه انتخاب، در مورد اتفاقات رخ داده ،و طرز برخورد با آنها می باشد.
مهم تر از همه، این که باید عذاب آنها ،به خاطر خود بدرفتاری نیست ،بلکه به خاطر این اعتماد خود به مردم، را از دست داده اند یا اصلا یاد نگرفته اند، به دیگران اعتماد کنند.
چون معمولاً، کودک به کسی که با او بدرفتاری، کرده اعتماد داشته است. یاد گرفتن اعتماد کردن، نقش مهمی در ارضای نیازها دارد.
کودکانی ،که با آنها بدرفتاری شده ،احساس میکنند نباید، به دیگران اعتماد کنند.
وقتی، از کسانی ضربه خورده اند، که در دنیای کیفی آنها ،جا داشته اند،
نکته ای که این کودکان ،باید بیاموزند، این است که بیشتر آدمها، بدرفتار، نیستند و قابل اعتمادند.
باید بیاموزند، که چطور آدمهای قابل اعتماد، را از آدمهای غیر قابل اعتماد، جدا کنند.
اصولاً ،آنها در برخورد با مردم، باید محتاط باشند، و قبل از آن که به مردم اعتماد کنند، با آنها بیشتر آشنا، شوند.
آنها باید مراقب باشند، که دوباره صدمه نخورند، و اندک اعتماد خود، به مردم رادست ندهند.
اگرچه حالا، می توانند ببینند ،ولی نمی توانند به صورت عادی، از قوه بینایی خود استفاده کنند؛
آنها در واقع، باید استفاده از چشم ها را ،یاد بگیرند یا به تعبیری، استفاده از چشم ها، را دوباره یاد بگیرند.
کودکان ،یا بزرگسالانی که با آنها بدرفتاری شده ،باید آدمهای عشق ورز، و قابل اعتماد را ،تجربه کنند، و به این ترتیب، عشق ورزیدن، و اعتماد کردن را ،یاد بگیرند.
ولی قبل از آن ،باید این طرز فکر را که:
اگرچه محتاط بودن ،آنان ولی ادامه دادن ،این طرز فکر، که قربانی شده اند، موجه نیست.
مشاوره ،بر مبنای واقعیت درمانی و همزمان، آموزش نظریه انتخاب، بیش از برگشتن به گذشته، و مرور بدرفتاری ها به آنها، کمک میکند.
وقتی گرسنگی کشیده اید، به غذا احتیاج دارید ،نه به این که بفهمید چرا غذا، به شما نرسیده است.
نظریه انتخاب ،توضیح می دهد، که ما فقط مشکلات فعلی داریم ،و بس چون نیازهای خود را ،در زمان حال ارضا میکنیم.
شما نه می توانید، غذاهای از دست رفته ،را بخورید نه، غذاهای آتی را.
البته می توانید ،برای آینده غذا ذخیره کنید، همان طور که می توانید ،برای آینده دوست خوبی پیدا کنید.
آدمی، که با او بدرفتاری شده ،به خاطر گذشته تلخش ،کمتر از دیگرانف می تواند با زمان حال ،کنار بیاید ولی این توان، را دارد.
مشکل او ،مثل مشکل فعلی دیگران، مشکل رابطه ای است.
تمام آدمها به رابطه ای رضایت بخشف با آدمی قابل اعتماد نیازدارند.
ادامه دارد ….
(لطفا همراه ما باشید …)
برای مطالعه بیشتر :
