نوشته های تازه

متخصصان مرکز

help me کمکم کن

‎کمکم کن!!

 

افسرده کردن خود ،یک نوع کمک خواهی بدون التماس است.

افسرده کردن خود، مؤثرترین و قوی ترین شیوه مخابره پیام کـمـکـم کـن بـه دیگـران است.

چون در افسرده کردن خود، خیلی کنترل کنندگی وجود دارد، بسیاری از آدمها به رغم رنج و عذاب شدید این کار، آن را برای کنترل کردن دیگران انتخاب میکنند.

رنج و عذاب آن، تقاضای کمک آنها را مشروع می کند.

اگر بدون رنج و عذاب از دیگران کمک بخواهیم، یا بدون رنج و عذاب آنان را مجبور کنیم ، به ما کمک کنند، آنگاه ممکن است، ما را آدم های بی عرضه ای فرض کنند ،یا ما را آدم هایی بدانند که توان مراقبت از خودشان را ندارند.

در حالی که ما نمی خواهیم ، چنین نظری در باره ما داشته باشند.

ما دوست نداریم دیگران ما را آدم های بی عرضه ای بدانند.

این نگرش با نیازمان به قدرت مغایرت دارد، و مثل التماس، غرور را می شکند.

به همین دلیل در بسیاری از مواقع برای کمک گرفتن، افسرده شدن را انتخاب می کنیم.

بعد از آن که تاد را با نظریه انتخاب آشنا کردم، اعتراف کرد که امیدوار بوده است ، زنش به او زنگ بزند و بعد با نشان دادن افسردگیش و این که نمی تواند سر کار برود، ترحم او را جلب کند.

چون او به ندرت در خانه می مانده است، این قضیه ممکن بود زنش را متأثر کند.

ولی زنش به او زنگ نزد.

در نتیجه به این فکر افتاده بود ، که مـرا بـا وخامت حالش متأثر کند، و با و خیم تر کردن افسردگیش ،مرا وادار کند مشکل او را حل کنم.

ولی چون من با نظریه انتخاب آشنا ستم، مراجعانم به سختی می توانند ،با رفتارهای کلی خود که مؤلفه احساسی آن احساس بدبختی است، کنترلم کنند.

اگر همزمان با این که نمی گذاریم، دیگران ما را با افسرده کردن خود کنترل کنند، به حال آنها دل بسوزانیم، می فهمند انتخاب هایی بهتر از افسرده کردن خود هم دارند.

ما معمولاً به این دلیل خود را افسرده میکنیم :

تا کاری که نمی خواهیم ،آن را انجام بدهیم ،یا از انجام دادن آن می ترسیم، انجام ندهیم.

وقتی کسی به ما توصیه می کند ،کاری را که از آن پرهیز می کنیم انجام دهیم ،و خود را محدود نکنیم معمولاً می گوییم

«فکر میکنم حق با شماست ولی الان برایـم خـلی سخت است.»

برای نمونه، شرکت شما در حال تعدیل نیرو است، و شما بدون آن که مقصر باشید، شغل خوب خود را از دست داده اید.

ماجرا را برای مـن شرح می دهید ،و می گویید خیلی افسرده شده اید. من به این که خودتان را افسرده میکنید توجه نمی کنم.

در عوض می گویم

«می دانم سخت است ولی دست روی دست نگذارید؛ سوابق شغلی خود را جمع کنید، و برای مـراکـز مختلف بفرستید.»

‎اما شما دلیل موجهی برای افسرده کردن خود دارید.

شما را بیرون کرده اند، آن هم بی دلیل.

شما می ترسید دوباره شما را بیرون کنند، و با این حقیقت مواجه شوید ،که برای آدمی در سن و سال و با تجربه های شما کار خوبی وجود ندارد.

بنابراین افسرده کردن خود ،علی رغم رنج و عذاب هایش بهتر از دنبال کار رفتن و دائماً اخراج شدن است.

تاد مشکل شغلی نداشت، و ترسی هم از آشنا شدن با یک زن جدید نداشت ، ولی وقتی اولین بار به دیدنم آمد، سخت تحت تأثیر دو دلیل اول، یعنی مهار عصبانیت و کمکم کن بود.

شاید پس از خواندن این مطالب، به ویژه اگر اخیراً سخت افسرده شـده باشید ، بگویید شاید حق با شما باشد،

ولی هنوز احساس نمیکنم ، خودم تمام این ناراحتی ها را انتخاب کرده ام.

برای این که ببینید ادعای من در مورد، انتخابی بودن افسردگی درست است یا نه، خودتان را مجبور کنید، برای مدت کوتاهی حتی برای یک ساعت، انتخاب دیگری کنید.

برای مثال عملی را که الان انجام دادن آن، برای شما سخت است، ولی در شرایط دیگری انجام دادنش ، برای شما آسان و لذتبخش است انجام دهید؛

مثل سریع قدم زدن یا یک دو سریع ولی کوتاه.

بهتر است این کار را به همراه یکی از دوستانتان، که خیلی با شما همدردی نمی کند انجام بدهید.

در حالی که همراه دوست تان مشغول قـدم زدن یا راه دویدن هستید، متوجه خواهید شد ،که دیگر خودتان را افسرده نمی کنید.

برای مدت کوتاهی به رابطه ناخوشایند خود ، فکر نمیکنید و حال شما خیلی بهتر می شود.

‎ولی به مجرد تمام شـدن قـدم زدن یا راه رفتن، بار دیگر به آن رابطه ناخوشایند فکر خواهید کرد، و حال شما دوباره بد می شود.

برای افسرده شدن باید دائم افکار ناخوشایندی داشته باشید که:

یک یا چند دلیل از دلایل سه گانه افسرده کردن خود، را پوشش می دهند.

برای آن که با این فکرها مشغول نشوید، باید کاری را که در این کتاب(کتاب نظریه انتخاب ) توصیه کرده ام انجام بدهید:
یعنی خواسته یا رفتارتان را تغییر بدهید.

راه دیگری جز این ندارید.

تاد سعی کرد رفتارش را عوض کند، ولی خیلی دیر شده بود؛

زنش او را از دنیای کیفی خودش بیرون کرده بود.

ولی به کمک من توانست ،خواسته اش را عوض کند ـ زنش را از دنبای کیفی خودش بیرون راند و زن دیگری را وارد این دنیا کرد.

به این ترتیب تا آنجا که من خبر دارم، توانست دیگر خودش را افسرده نکند.

ناخوشایندترین ایده در نظریه انتخاب این است، که اعمال و افکار منتخب ما، رابطه زیادی با سلامتی ما دارند ، و این اعمال و افکار می توانند ، تأثیر مخربی بر فیزیولوژی بگذارند.

آیا گزینه های فکـری که بتوانند ،منجر به بیماری روان – تنی شوند، وجود دارند؟

من همین جا توضیح کوتاهی در این مورد می دهم

(ولی قسمت قابل توجهی از فصل هفتم را بـه ایـن مـوضوع اختصاص داده ام که نظریه انتخاب ،چه توضیحی در باره این بیماری های جدی و گاهی مرگبار دارد،  و چطور می توانیم به خودمان کمک کنیم، با کمک دکتر یا بدون کمک دکتر).

 

اجازه بدهید نگاهی به متداول ترین بیماری مردان ودر این اواخر زنان بیندازیم؛

 

منظورم بیماری عروق کورونری یا بیماری تصلب شرایین است. شما تهیه کننده ۴۷ ساله ای هستید ، که دیوانه وار دنبال تأمین منابع مالی لازم برای تهیه فیلمی است ، که یقین دارد یک فیلم جنجالی خواهد شد.

هر کاری برای پول جمع کردن میکنید ، ولی فرصت را از دست می دهید.

حال شما بد می شود.

برای فراموش کردن درد و عذاب نه شنیدن های مکرر ، از آدم هایی که خیلی راحت می توانند ، پول مورد نظر را بدهند، دائـماً غـذاهـای پرچرب می خورید ، و یکسره سیگار میکشید.

ابتدا در ناحیه سینه احساس سنگینی میکنید،  ولی این سنگینی به تدریج به درد سینه و تنگی نفس تبدیل می شود.

نزد پزشک خود می روید ،و می فهمید عروق کورونری شـمـا جـرم گرفته است.

از پزشک تان می پرسید، چه کار می توانید بکنید و او می گوید به این بستگی دارد که بخواهید چطور زندگی کنید.

در باره رژیم غذایی، ورزش، سیگار، استرس و سبک زندگی حرف می زند، و می گوید بین آنها و بیماری قلبی رابطه هست.

اگرچه پزشک شما چیز زیادی در مورد نظریه انتخاب نمی داند، ولی در مورد استرس می خواهد بگوید، که وقتی کنترل مؤثری بر زندگی خود ندارید، سلامت شما به خطر می افتد.

به عبارت دیگر می خواهد بگوید:

فیزیولوژی شما لطمه می بیند.

ولی چون کل رفتارتان، رفتار کلی است هنگام از دست دادن کنترل مؤثر بر زندگی نمی توانید ،احساسات یا فیزیولوژی خود را ، از اعمال و افکارتان جدا کنید.

از نظر پزشک شما، بدیهی ترین نتیجه ایـن فیزیولوژی تغییر یافته ، که بخشی از رفتار نامؤثر منتخب شما در جریان ساختن آن فیلم است، عروق کورونری بیمار شما می باشد.

طبق توضیحاتی که تا اینجا داده است، با انتخاب غذاهای چرب، سیگار کشیدن، و ورزش نکردن درواقع خودتان در خودتان بیماری قلبی ایجاد کرده اید.

اگرچه پزشک شما می تواند، دارو بدهد و شما را عمل کند ولی خود شما ‎هستید ، که باید خوردن غذاهای مضر، سیگار کشیدن و زندگی بی تحرک را کنار بگذارید.

من حتی برخلاف بسیاری از پزشکان، کار را به همین جا ختم نمیکنم، و اضافه می کنم که به کمک مشاوره ، می توانید کنترل مؤثری بر زندگی خود پیدا کنید.

ناکامی که از استرس دقیق تر است، مثل غذا در بیماری قلبی شما نقش دارد.

‎همان طور که قبلا گفتم:

وقتی کنترل مؤثر خـود بر زندگی را از دست می دهیم، برای بازگرداندن این کنترل،  به هر چهار مؤلفه رفتارهای کلی متوسل می شویم.

ممکن است :

خود را شاد جلوه دهیم، و وانمود کنیم مشکلی پیش نیامده ، ولی نمی توانیم تظاهر کنیم سالم هستیم؛

ما چنین کنترلی بر فیزیولوژی خود نداریم.

وقتی افسرده بودن را انتخاب می کنیم، شیمی مغز مـا عـلت احساس مان نیست، بلکه فیزیولوژی مغزی معمول ، یا مورد انتظار همراه با عمل، فکر و احساس رفتاری کلی به نام افسرده کردن خود، را می سازند.

از همین رو معتقدم تبیین مقبول فعلی که «افسردگی» معلول عدم تعادل شیمی مغز است، غلط می باشد.

(برگرفته از کتاب نظریه انتخاب )

 

 

برای مطالعه بیشتر :

بر روی عنوان های زیر کلیک کنید :

انتخاب رشته آگاهانه وهوشمندانه

پکیج و فرایند مشاوره انتخاب رشته کنکور

 مطالعه شرایط پزشکی تعهدی

مطالعه نکات مهم انتخاب رشته

شرایط-اختصاصی-دانشگاه-فرهنگیان

پکیج و فرایند مشاوره انتخاب رشته کنکور

جهت  دریافت وقت مشاوره تحصیلی

(برای انتخاب رشته درست، و اصولی زیر نظر کارشناسان مرکز فرح بخش )

به صفحه زیر مراجعه کنید: 

مشاور تحصیلی

دسترسی به پیج اینستاگرام مرکز

تهران، ضلع شمالی مترو صادقیه، خیابان ولیعصر، کوچه هفتم، پلاک ۲، ساختمان آریا، طبقه اول، واحد۳

nextpay_trust_logo

کلیه حقوق این سایت متعلق به
مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره فرح بخش
می باشد