نوشته های تازه

متخصصان مرکز

ایثارگری نامعقول برای دیگران

مجبورم همیشه از خواسته های دیگران تبعیت کنم

تجارب منجر به شکل گیری تله زندگی اطاعت

 

بخش اعظمی از تجربه شما در دنیا، پیرامون مسئله “کنترل” می چرخد.

دیگران شما را کنترل میکنند ،و شما هم متقابلاً آنها را کنترل میکنید.

شما اعتقاد راسخ و تزلزل ناپذیر دارید ،که باید همه از شما راضی باشند.

شما باید رضایت والدین، برادر(ان)، خواهر(ان)، فرزند(آن)، همسر، رئیس، همکاران و حتی غریبه ها را به دست بیاورید.

به احتمال قریب به یقین، تنها کسی که شما اصلاً به فکر رضایت او نیستید، خودتان هستید، خواسته های خودتان را نادیده می گیرید، تا تن به خواسته های دیگران بدهید.

ته زندگی مشترک زندگی دو تا از دوستان من این بود، که احساس می کردند در دام مشکلات زندگی افتاده اند و نمی توانستند ،از این دام رهایی یابند.

چنین زندگی ای مسئولیت و فشار زیادی به شما وارد می کند.

بـرآورده سـازی مـداوم نیازهای دیگران، کـاری پر مسئولیت و طاقت سوز است.

به بهای این مسئولیت پذیری بیمارگونه، زندگی راحت و آرامش بخش را از دست خواهید داد. اطاعت باعث می شود ،آزادی شما محدود شود، زیرا تمام اختیارات خود را تحت تأثیر رضایت دیگران قرار می دهید.

اصلاً به خودتان توجه ندارید.

اصلاً به دنبال خواسته ها و احساس های خود نیستید، بلکه بیشتر به دنبال این هستید که چه کار بکنید تا دیگران از شما راضی باشند.

تله زندگی اطاعت به تدریج هویت (نیازها، خواسته ها و تمایلات) را از شما دریغ میکند.

کارل که در دوران کودکی از رابطه با پدرش اوضاع خوبی نداشت، وارد شغلی شد که شرایط سخت گذشته را دوباره پدید می آورد.

او به کاری مشغول شد، که طبق خواسته اش نبود ،و تازه از کار رضایت نیز نداشت.

افرادی که در دام این تله زندگی افتاده اند، بسیار منفعل و دست به عصا عمل میکنند، و به همین دلیل در روند زندگی خود هیچ نقشی ندارند.

به عبارتی، زندگی بر اینگونه افراد تحمیل می شود.

کارل اصلا نمی دائم از زندگی چی می خواهم، نمی دانم چطور در زندگی به خواسته هایم برسم. درمانگر: دوست دارید دیگران خواسته های شما را برآورده کنند، یا اینکه اصلا نمی دانید در زندگی دنبال چی می گردید؟

احساس می کنید نمی توانید، بر روند وقایع زندگی تسلط داشته باشید.

احساس میکنید عوامل محیطی و اتفاقات زندگی، سرنوشت شما را رقم می زنند، بیشتر واکنش گر و ناظر اتفاقات زندگی تان هستید، تا عامل و فعال.

به ندرت از پس مشکلات برمی آیید، و دست تـان از چـاره جویی کوتاه است.

صـرفاً منتظر می نشینید، تا دستی از غیب برون آید و کاری بکند.

احتمالاً فکر میکنید، از آن دسته افراد خوش برخورد و خوش مشرب هستید، اما ممکن است اینگونه نباشد.

از آنجایی که سخت طالب نظر مثبت دیگران هستید، و به هر قیمتی که شده از مشاجره طفره می روید ( تعارض گریز)، طبیعتاً زود با دیگران به تفاهم می رسید، و رابطه برقرار میکنید.

خودتان را بیشتر فردی کم تعارض می شناسید ، و توانایی سازگاری تان بالاست.

این را نقطه قوتی به شما می آورید، اما اکثر این مزیتها در رابطه با اطرافیان، پیامدهای ناخوشایندی به دنبال دارند:

“نمی توانید در مقابل افراد پر توقع و خودخواه بایستید، بار مسئولیتها در محیط کار بر روی دوش شما می افتد و نمی توانید از دیگران تقاضای کمک کنید.”

همچنین از اینکه می توانید، به دیگران کمک و نیازهایشان را ارضا کنید، به خودتان می بالید.

تا اندازه ای حق با شماست.

داشتن چنین ویژگی ها و مهارتهایی، سخت است و احتمالاً همین ویژگی ها و مهارتها، شما را به سمت شغل هایی سوق داده اند ، که بیش از پیش نیازها و خواسته هایتان را باید نادیده بگیرد.

در برابر زور و اجحافی که در حق شما می شود، لام تا کام حرف نمی زنید، و جسارت برخورد با این مشکلات را ندارید.

اطاعت باعث کاهش عزت نفس شما می شود.

احساس میکنید حق شما پایمال می شود، و دیگران به شما اجحاف میکنند.

همه حق دارند به جز شما.

کتی در یکی از جلسات زوج درمانی ، به این مسئله درباره کارل اشاره کرد.

کتی : چند شب قبل حسابی از دست کارل عصبانی بودم.

درمانگر : چه اتفاقی افتاده بود؟

کتی : برای شام رفته بودیم پیرون. غذا سرد بود. کارل به گارسون تذکر نداد، اما بعدش به حد تهوع آوری غر زد.

کارل : خیلی مهم نبود.

چنین جروبحثهایی را از سوی افرادی که تله زندگی اطاعت دارند، خیلی زیاد می شنویم:

برای به دست آوردن خواسته هایشان تلاش نمیکنند ، چون ظاهراً اراده ضعیفی دارند.

تمام این دلخوریها و ناراحتی ها را جمع میکنند، و در یک موقعیت نامناسب، تمام مشکلات را سر یک فرد دیگر خالی میکنند.

زمانی که اولین بار به کارل خاطرنشان کردیم، که به نظر آدم مطیعی می رسد، سخت در مقابل ما جبهه گرفت ،و اشاره کرد که ازقضا بسیار آدم آسانگیری است.

با این حال، کارل بیشتر منفعل بود تا اینکه آسانگیر باشد.

افراد آسانگیر، در برخی از حوزه ها اعتماد به نفس خـوبی دارند، و عقاید خودشان را محترمانه به دیگران بازگو می کنند.

اگرچه این افراد ، در مسایل پیش پا افتاده از سر خیر بیان عقاید خود میگذرند، اما در مسایل مهم معمولا عقاید خودشان را ابراز می کنند، افراد آسانگیر علی غم اینکه به راستی از برخی از مسایل می گذارند، اما خط قرمزهایی نیز دارند.

افرادی که در فهمشان اطاعت، نقش ای است تقریباً در هیچ حوزه ای از زندگی، عقاید چندان مستحکم و مستدلی ندارند.

این گونه افراد مسایل کوچک و بزرگ زندگی برایشان فرق چندانی ندارد، در هر حال مطیع خواسته های دیگران و شرایط زندگی هستند.

اینکه خشم خودتان را در قبال ناکامی ها بیان نمی کنید، بیشتر عادل از اطاعت شماست، نه آسانگیری،به دلیل اینکه حسی درباره خودتان ندارید،  این خطر وجود دارد که احتمالا خودتان را تابع دیگران سازید، و مدام تلاش کنید، نیازهای آنها را در اولویت قرار دهید،

نمی توانید، اهمیتی بر خواسته های خود و دیگران قائل شوید،ذ و به همین دلیل برای فرار از این سردرگمی، خودتان را تابع نظرات و خواسته های دیگران می کنید.

البته این شانس هم وجود دارد، که خودتان را تابع گروه کنید.

افرادی که در دام این تله زندگی افتاده اند، لقمه چرب و نرمی برای جذاب شدن به گروه هایی می شوند، که رهبر و رئیس پرجاذبه ای دارند .

ما در تجارب بالینی خودمان به این نتیجه رسیدیم ، که به دو دلیل افراد اجازه می دهند، که اختیار زندگی شان را دیگران در دست بگیرید.

دلیل اول این است که

با این کار، شر احساس گناه را از سر خودشان کم می کنند.

این افراد چون طاقت ناراحتی و رنج دیگران را ندارند، بنابراین رو به اطاعت از خواسته های دیگران می آورند.اگر بخواهند بر خواسته هایشان پافشاری کنند، به احتمال زیاد دیگران ناراحت، و دلخور می شوند.

دلیل دوم این است که

این افراد چون از طرد شدن، رهاشدگی و انتقام می ترسند، اختیار زندگی خود را به دیگران می سپارند، بر همین اساس به این نتیجه رسیدیم ، که دو نوع اطاعت وجود دارد:

انواع تله زندگی اطاعت

 

۱. ایثارگری (اطاعت به دلیل گریز از احساس گناه)،

۲. فرمانبرداری (اطاعت به دلیل ترس).

کارل به دلیل اینکه نمی خواست احساس گناه گند، مطیع دیگران می شد.

او دوست داشت همه از دستش راضی باشند، و می خواست همه دوستش داشته باشند. رضایت طلبی انگیزه اصلی گارل بود.

علاوه بر این، سخت دلسوز بود و رنج دیگران را عمیقاً احساس می کرد.

به محض اینکه احساس می کرد فردی مشکل دارد، وظیفه خود مید دانست که مشکل طرف را حل کند. اگر احساس می کرد که نتوانسته برای کاهش درد و رنج ، اطرافیان کاری بکند، دچار احساس گناه می شد.

کارل متوجه شده بود، که احساس گناه خیلی آزارش می دهد ، و می دانست که با ایثارگری می تواند برای لحظاتی از شر احساس گناه ،را از سر خودش گم کند…

اما اطاعت ماری به دلیل ترس او بود. به دلیل اینکه از تنبیه شدن می ترسید، اطاعت می کرد، با توجه به بافت زندگی ماری این ترس چندان هم پر بیراه نبود.

دنیس ظالم و بی رحم بود.

اما نگته قابل تأمل این بود که ماری به دلیل این ترس از یک رابطه آزاردهنده ( رابطه با پدرش) به رابطه آزاردهنده دیگری ( رابطه با همسرش) پناه آورده بود.

افرادی نظیر ماری، خواسته ها و نیازهایشان را نمی گویند ،چون می دانند که پیامدهای ناگواری به دنبال دارد.

ماری با تن دادن به این ازدواج هر چند، قصد داشت از شرایط اولیه حاکم بر دوران کودکی اش فرار کند، اما عملاً اوضاع را دوباره بازآفرینی کرد،

 ایثارگری 

افراد ایثارگر، خودشان را مسئول خوشبختی و آسایش دیگران می دانند، ممکن است ،شما در دوران کودکی در قبال تأمین سلامتی هیجانی نزدیکان خود ( خواهر(ان)، برادر(ان) پدر و مادرتان) سخت احساس مسئولیت می کرده اید.

به عنوان مثال ممکن است والدین شما بیمار بـوده انـد، یـا سـالها به افسردگی مبتلا بوده اند.

در اثر این عوامل به تدریج اعتقاد پیدا کردید، که وظیفه شماست که از نزدیکان خود مراقبت کنید.

به دلیل در پیش گرفتن همین رویه به تدریج از خودتان غافل شدید.

ایثارگری خصلت بسیار ارزنده ای است، اما شما راه افراط را پیموده اید، وگرنه هیچگس منگر ایثارگری سالم و متعادل نمی شود.

کارل :

شاید خیلی قداکاری میکنم، سنگ صبور همه هستم. همخوار همه هستم.

وقتی که مادرم مریض است، تمام کارهای او از جمله وقت گرفتن از دکتر، پردن و آوردن پر عهده من است.

تازه بعد از سروسامان دادن همه این کارها، من باید مدام سفارش کنم که داروهایش را به موقع مصرف کند.

داوطلب حمایت از افراد بی خانمان هستم. عضو سازمان صلح و سازمان عفو بین الملل نیز هستم. کار ما در این سازمانها این است ،که دیگران را از رنج و بلا نجات دهیم، هر چند در این راه خودمان کلی عذاب می کشیم.

شما دلسوز و همدل هستید، و این خصلت شاید ویژگی ذاتی شما باشد.

شما درد و رنج دیگران را احساس میکنید، و دوست دارید که این درد و رنج را از بین ببرید.

سعی میکنید همه چیز برای دیگران رو به راه باشد تا شما آسایش داشته باشید.

باید به این نکته مهم دقت کنید ، که اطاعت شما عمدتاً ارادی است.

دیگران در دوران کودکی شما، وادارتان نمی کرده اند ،که از خواسته های آنها تبعیت کنید، بلکه به دلیل اینکه اطرافیان تان در ضعف، درد و رنج بوده اند، شما احساس کرده اید ، که باید نیازهای آنها را مقدم بدارید.

اگرچه افراد ایثارگر در مقایسه با افراد فرمانبردار، خشم کمتری دارند، اما بی نصیب از خشم نیستند، در است از کینه توزی خود نیز خبر نداشته باشید.

زندگی خود، نسبت متعادل داد وستاد را از دست داده اید :

یعنی بیشتر به دیگران خدمت می کنید، نیازهایشان را رفع می کنید ، تا اینکه شما هم خواسته و نیازی از دیگران داشته باشید، به دلیل اینکه میدان داد وستد شما در روابط اجتماعی، به هم خورده است، شما اغلب اوقات عصبانی هستید، و حتی ممکن شدت و میزان نفوذ احساس گناه از تله زندگی نشات می گیرد.

هرزمان که خودتان (نیازها و خواسته ها) را در اولویت قرار می دهید،  بلافاصله احساس گناه یقه شما را می گیرد.

هرزمان از دست را به دیگران می گویید ، باز هم دچار احساس گناه می شوید.

هرزمان نمی توانید،  درد و رنج دیگران را کاهش خودتان و شیوه رفتارتان کفری می شوید، نیز احساس گناه میکنید.

هرزمان جسار تمندانه خواسته هایتان دهید ، باز هم سروکله گناه پیدا می شود.

احساس گناه آبشخور تله زندگی اطاعت است.

به محض اینکه از نقش مطیع خارج شوید، احساس گناه میکنید، و برای کاهش احساس گناه به ایثارگری رو می آورید.

در دور باطلی گرفتار شده اید. احساس گناه میکنید و برای کاهش احساس گناه ازخواسته های دیگران تبعیت میکنید.

برای لحظاتی احساس گناه کم می شود، اما از دست خودتان و دیگران عصبانی می شوید.

به دلیل اینکه عصبانی شده اید، احساس گناه میکنید.

این چرخه کماکان ادامه پیدا می کند.

کارل در رابطه با همسرش نمونه ای از این الگوی خشم و گناه را نشان می داد.

تمام فکر و ذکر کارل این بود که همسرش را راضی نگه دارد، اما هرچه بیشتر تلاش می کرد، همسرش پرتوقع تر می شد.

پرتوقعی همسرش باعث می شد که کارل بیشتر عصبانی شود.

خودش را محکوم می کرد که نباید عصبانی شود.

بنابراین به دام احساس گناه می افتاد، و باطبع به جلب رضایت همسرش می پرداخت. او مثل توپ فوتبال بین احساس گناه، خشم و اطاعت، سرگردان بود.

 فرمانبرداری 

فرمانبرداری، شکل دیگری از تله زندگی اطاعت است.

شـمـا فـرآیـنـد اطـاعت را بـه شـکـل غـرارادی پذیرفته اید. احساس میکنید ، اصلا هیچ حق انتخابی ندارید.

مجبورید به این شرایط ناخوشایند تن بدهید.

در دوران کودکی به خاطر فرار از تنبیه یا طرد شدن احتمالی، از پدر و مادرتان حـرف شـنوی افراطی داشته اید.

والدین تان دائم تهدید می کرده اند که به شما صدمه می زنند، یا توجه و عشق خود را از شما دریغ می داشته اند.

شما مجبور شده اید اطاعت کنید.

تقریباً همیشه عصبانی هستید ، حتی اگر از خشم خود چندان آگاه نباشید. زندگی شمارا دچار مشکل می‌کند.

ادامه دارد …

دسترسی به پیج اینستاگرام مرکز

 

تهران، ضلع شمالی مترو صادقیه، خیابان ولیعصر، کوچه هفتم، پلاک ۲، ساختمان آریا، طبقه اول، واحد۳

nextpay_trust_logo

کلیه حقوق این سایت متعلق به
مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره فرح بخش
می باشد