نوشته های تازه

متخصصان مرکز

تله رهاشدگی

آیا من تله رهاشدگی دارم ؟!

دسترسی به پیج اینستاگرام مرکز

“خواهش میکنم مرا تنها نگذار!”

 

تجارب منجر به شکل گیری تله زندگی رهاشدگی

این باور عمیقا در ذهن شما ریشه دوانده است، که افراد مهم زندگی تان را دیر یا زود، از دست خواهید داد تا آخر عمر از نظر عاطفی تنها خواهید ماند.

اگر افراد مهم زندگی تان بمیرند، یا شما را تنها بگذارند باز این احساس، یقه شما را رها نخواهد کرد و انتظار دارید، دیگران شما را به حال خود رها کنند.

 کسانی را که موقتا از شما دور شده اند، دوباره ببینید، احساس می کنید انگار تقدیر شما را، با تنهایی و بی پناهی رقم زده اند.

پاتر یک :

زمانی که رانندگی می کنم، یا دارم به کارهایم می رسم، یک آن فکر می کنم احساس تنهایی و رهاشدگی به سراغم آمده است، می دانستم فرانسیس (همسرم) قصد دارد مرا به حال خود رها کند.

از روز برایم روشن تر بود ،که او عاشق کس دیگری می شود، و مرا داغدار عشق ناکام می کند.

جالب اینکه همین اتفاق افتاد.

تله های زندگی باعث می شوند :

کورسوهای امید شما برای مهرروزی بسته شود.

شما اعتقاد راسخ دارید که هر چند اوضاع بر وفق مراد است، اما این تنها آتش زیر خاکستر است، و در روابط عاطفی خود محکوم به شکست هستید.

باورش برای شما مشکل است، که ایمان بیاورید دیگران در کنار شما می مانند، و حتی اگر در کنار شما نباشد، باز هم به شما تعلق خاطر دارند.

اکثر افراد می توانند دوری کوتاه مدت عزیزان و نزدیکان خود را تحمل کنند.

آنها نیک می دانند که دوریهای کوتاه مدت ، باعث افزایش صمیمیت و علاقه مندی دوجانبه می گردد. از این دوریهای کوتاه مدت، نگران و ناراحت نمی شوند.

امـا افـرادی که در دام تـلـه زنـدگی رهاشدگی افتاده اند ،به دلیل نداشتن پایگاه ایمنی درونی از این جدایی های موقت، سخت آشفته می شوند.

به عنوان مثال جسیکا می گفت

“هروقت که جورج(همسرم) از خانه بیرون می رفت احساس می کردم ،که دیگر هیچگاه او را نخواهم دید.”

افرادی که در دام این تله زندگی افتاده اند، به اطرافیان خود زود وابسته می شوند. در برابر جدایی های کوتاه مدت به شدت عصبانی یا وحشت زده می شوید.

این حالت مخصوصاً روابط عاطفی شما را، تحت سیطره خود قرار می دهد:

“می ترسید که روابط صمیمی خود را از دست بدهید به همین دلیل در برابر جدایی های موقت، عصبانی می شوید و وحشت سراپای وجودتان را فرا می گیرد.

تله زندگی رهاشدگی معمولا زمانی شکل می گیرد که

شما هنوز زبان باز نکرده اید ،و در مـرحـله پیش کلامی به سر می برید

(جسیکا یکی از موارد معدودی است،  که این تله زندگی در سن ۷ سالگی در دهنش نقش بسته است. زمانی که پدرش فوت کرد.)

در اغلب موارد، تله زندگی رهاشدگی، قبل از اینکه کودک بتواند از کلمات برای برقراری ارتباط استفاده کنند، در ذهن او شکل می گیرد.

به همین دلیل افرادی که در دام این تله زندگی گیر افتاده اند، حتی در دوران بزرگسالی نیز تجارب مربوط به شکل گیری ،این تله زندگی را به یاد نمی آورند.

بنابراین افراد معمولاً این تله زندگی را در قالب چنین جملاتی به زبان می آورند:

من همیشه تنها هستم،

هیچکس مـرا دوست ندارد.

از تنهایی می ترسم.

به دلیل اینکه تله زندگی رهاشدگی، در اوایل رشد کودک شکل گرفته است، از قدرت و نفوذ عاطفی زیادی برخوردار صمیمی است.

افرادی که در دام این تله زندگی گرفتار شده اند، در برابر جدایی های کوتاه مدت، مانند کودکی واکنش نشان می دهند، که در مرکز خرید شلوغ، والدینش را گم کرده است.

تله زندگی رهاشدگی اصولاً در روابط فعال می شود.

این تله زندگی در روابط سطحی مداخله نمیکند، و اثری برجای نمی گذارد.

با این حال بایستی به این نکته مهم دقت کرد، که جدایی هایی که باعث فعال سازی تله زندگی رهاشدگی می شوند، لزوماً نباید جدایی های فیزیکی باشند.

این تله زندگی باعث می شود

نسبت به هرگونه، علامت ترک شدن و رهاشدگی، حساس شوید و حرف های دیگران را با قصد و نیت، تعبیر و تفسیر کنید.

مهم ترین عوامل فعال ساز تله زندگی رهاشدگی

 جدایی های کوتاه مدت و فقدانها ( مرگ، طلاق) هستند. اما با این حال ممکن است ،این تله زندگی نسبت به عوامل زیادی حساسیت پیدا کرده باشد.

شما که در دام این تله افتاده اید اغلب، از لحاظ عاطفی، احساس میکنید به حال خود رها شده اید. ممکن است همسرتان، یا نامزدتان موقتاً حواسش به شما نباشد، سرد و بی عاطفه با شما سلام و علیک کند، یا بخواهد بدون شما وقتش را بگذراند.

یکی از این عوامل کافی است ،تا شما برآشفته شوید.

به دنبال این آشفتگی، طرف مقابل نیز در برابر شما بیکار نمی نشیند. ممکن است کاری کنید که طرف مقابل، شما را تنها بگذارد، یا دست به سرتان کند.

چرخه رهاشدگی

وقتی که تله زندگی رهاشدگی فعال می شود، به گونه ای وقایع را پیش می برد، که جدایی به عنوان نتیجه نهایی نمایشنامه رقم بخورد.

تجربه جدایی در ذات خود هیجان برانگیز، و طاقت فرسا هست، اما ابعاد این پدیده با احساس هایی نظیر ترس، سوگواری و خشم، پیچیده تر می شود.

چرخـه رهاشدگی، مملو از احساس های متناقض و تحمل ناپذیر است. اگر در دام این تله زندگی افتاده باشید، کاملاً به این احساس ها آشنا هستید.

وقتی که تجربه رهاشدن، برای شما پیش می آید، ابتدا احساس وحشت بر شما مستولی می شود.  مثل اینکه کودکی هستید، که در مرکز خرید، مادرش را گم کرده است و با ترس، وحشت، سـردرگمی، نگرانی و گریه به دنبال مادرتان هستید.

به شدت آشفته اید.

نمی دانید مادرتان کجاست و در بین جمعیت ،بااحساس ترس و وحشت دست به گریبان هستید.

اضطراب شما دم به دم بر وحشت شما می افزاید، و این حالت در کسانی که، تجربه رهاشدگی را با گوشت و پوست خود لمس کرده اند، ممکن است ساعت ها یا حتی روزها، دست از سرشان بر ندارد.

اما اگر نتوانید سر از اضطراب را بر بالین بگذارید، و با آن مقابله کنید به تدریج کاسه صبرتان لبریز می شود.

سرانجام این احساس کاهش می یابد، و بایستی طعم تلخ شکست در رابطه را بپذیرید.

سپس برای تنهایی خود، دچار سوگ و غم شدید خواهید شد. چنان زانوی هم بغل شود.

اگر فردی که شما را ترک کرده ، به هر دلیل برگردد، از دست او عصبانی خواهید شد،

به دو دلیل

(الف) چرا شما را تنها گذاشته است؟

و (ب) چرا این قدر به طرف مقابل نیازمند هستید؟

 افسردگی می گیرید، که انگار هیچ وقت طرف مقابل را نخواهید دید. این سوگ می تواند موجب

دو نوع رهاشدگی وجود دارد

که هرکدام از آنها به دلیل شرایط خاصی، در دوران کودکی شکل می گیرند.

اگر محیط اولیه در دوران کودکی، سخت حمایتگر باشد ،و کودک با هیچ چالشی در زندگی مواجه نشود. رهاشدگی مبتنی بر وابستگی در ذهن کودک شکل می گیرد.

چنین محیطی، بستری برای شکل گیری تله های زندگی رهاشدگی و وابستگی است.

اگر محیط اولیه در دوران کودکی ،از لحاظ هیجانی کاملاً بی ثبات باشد ،و کودک به هیچ عنوان رنگ ثبات و امنیت را نبیند، در ذهنش رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان، نقش خواهد بست.

 دو نوع رهاشدگی :

۱. رهاشدگی مبتنی بر وابستگی

۲. رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان

اگر افرادی را که به دام تله زندگی وابستگی افتاده اند، به دقت بررسی کنیم متوجه می شویم، که در دام تله زندگی رهاشدگی نیز افتاده اند.

وجود تله زندگی وابستگی بدون تله زندگی رهاشدگی، پدیده ای نامتداول است. افرادی که در دام تله زندگی وابستگی افتاده اند، اعتقاد راسخ دارند، که نمی توانند به تنهایی از پس زندگی برآیند، و زنده بمانند.

آنها به فردی قوی و مستقل نیاز دارند، که در انجام کارهای روزمره بتواند گره از مشکلاتشان باز کند.

جسیکا نمونه ای از افرادی است که هر دو تله زندگی را دارند.

 

درمانگر : اگر واقعا چورچ را از دست بدهید چه اتفاقی می افتد؟

جسیکا: نمی دائم.

فقط می دائم که بدون او از پس هیچکاری پرنمی آیم. زندگی بدون او برای من قابل تصور

نیست.

درمانگر : شما می توانید به تنهایی از پس خرج زندگی خودتان برآیید؟

جسیکا: نه.

من به تنهایی انگار در این دنیا ،هیچ کاری نمی توانم انجام بدهم (مکث). فکر می کنم زندگی بدون او برای من در حکم مرگ است.

اگر شما به این باور رسیده باشید، که زندگی تان بستگی به وجود شخص دیگری دارد، پس ‘ احتمالا از دست دادن این فرد، برای شما وحشتناک و وحشت آفرین خواهد بود.

مخصوصاً این احساس ها برای فردی پدید می آید، که سخت در دام این دو تله زندگی ( رهاشدگی و وابستگی) افتاده باشد.

جالب اینکه، بسیاری از افرادی که تله زندگی رهاشدگی شدیدی دارند، ممکن است ،وابسته نباشند. رهاشدگی این گروه افراد مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان است.

آبشخورهای این تله زندگی را بایستی در روابط عاطفی ناپایدار دوران کودکی، با افراد مهم زندگی ( پدر، مادر، خواهر، برادر و دوستان صمیمی) جستجو کرد.

 

پاتریک از این امر می ترسید ،که نزدیکانش او را ترک کنند، ولی با وجود این ترس، می توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد ،و مستقل زندگی کند. اگرچه او نیز به والدین خود وابسته بود.

بیشتر وابستگی او از جنس عاطفی بود تا عملکردی.

اگر در زندگی خود، روابط بی ثباتی را تجربه کرده باشید، احتمالاً به افرادی دلبسته شده اید و سپس آنها را از دست داده اید.

شما نمی توانید جدایی از کسانی را که دوستشان دارید، تحمل کنید، به این دلیل که بدون آنها زندگی شما برهوتی بدون احساس می شود.

احساس تعلق خاطر به دیگـران بـخش جدایی ناپذیر، زندگی انسان است. وقتی که این پیوندهای انسانی و عاطفی از هم می گسلد، شما به برهوت پوچی و نیستی پرت خواهید شد.

شما برای تسکین یابی به دیگران نیاز دارید.

این نوع رهاشدگی با رهاشدگی مبتنی بر وابستگی فرق دارد.

شما به افرادی نیازمندید، که مثل یک والد، نیازهای دوران کودکی شما را برآورده سازند. به عبارتی ،شما در جستجوی فردی مستقل، کمک یار و هدایتگر می گردید. اما در رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان، شما در جستجوی عشق، احترام و تعلق خاطر عاطفی هستید.

این دو نوع رهاشدگی، تفاوت دیگری نیز دارند:

افراد وابسته در دوروبرشان تعداد زیادی یاور و راهنما دارند، که آنها را جایگزین کسانی کرده اند که در زندگی اولیه کمک شان نکرده اند.

آنها به جای افراد مهم زندگی که نتوانسته اند، به کمک شان اعتماد کنند، در جستجوی افراد در دسترس هستند، که بتوانند به آنها تکیه کنند.

این افراد دائم به دنبال افراد جدیدی می گردند، بلافاصله به آنها وابسته می شود.

افـراد وابسته تاب تحمل تنهایی ندارند. از همین رو افراد زیادی ،دوروبر افراد وابسته وجود دارد. اکثر افـراد وابسته این استعداد را دارند، که افرادی را بیابند که وظیفه مراقبت از خودشان را بر دوش آنها بگذارند.

این افراد نمی توانند تنهایی را تحمل کنند، و برای رهایی از این احساس تنهایی ،دست به دامن روابطی ناپایدار می شوند. واین پدیده الزاماً درباره کسانی که، از رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی و فقدان می ترسند، صدق نمی کند.

این افراد می توانند به مدت زیادی تنها بمانند.

آنها وارد روابط صمیمی نمی شوند، برای اینکه می ترسند ،دوباره صدمه ببینند.

آنها در حال حاضر با تنهایی خود می سوزند و می سازند

( مثل دوران کودکی شان) آنها تنهایی را بخشی ، جدایی ناپذیر فقدان می نگرند.

آنها می دانند که این روند برایشان آشناشت:

برقراری رابطه، فقدان، بازگشت مجدد احساس تنهایی و بی کسی.”

این چرخه، دائم در زندگی این افـراد تکـرار، ولی می دانند که می توانند به زندگی مستقل ،ادامه بدهند و این مسئله برای آنها دردسر درست نمی کند.

ریشه های تحولی تله زندگی رهاشدگی

وقتی که از ریشه های تحولی، تله های زندگی صحبت میکنیم، تمرکز اصلی مان روی محیط دوران کودکی است.

ما از تأثیر محیط خانوادگی ناسالم

( مثل وجود سوءاستفاده، غفلت و اعتیاد در خانواده)

در شکل دهی به تله های زندگی کاملاً آگاه هستیم. ما به وراثت سهم کمتری قائل شده ایم ،چون پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند، که بیولوژی نقش کمی، در شکل بخشی به الگوهای شخصیتی دیرپا دارد.

فرض ما بر این است که وراثت، از طریق خلق وخو، اثر خود را بر شخصیت افراد ، برجای می گذارد.

خلق و خو باعث می شود :

دیگران در دوران کودکی و در حال حاضر، با ما به گونه ای خاص رفتار کنند. اگرچه به نقش خلق و خو واقفیم، اما به ندرت درباره چگونگی، تأثیر خلق و خوی کودک در شکل گیری تله های خـاص زندگی، گمانه زنی کرده ایم.

به عبارتی هنوز به این نتیجه گیری دقیق نرسیده ایم ،که کدام ابعاد خلق و خو باعث ،تسهیل در شکل گیری کدام تله زندگی ،و کدام شیوه مقابله می شوند.

البته تله زندگی رهاشدگی از این قاعده مستثنا است.

نتایج پژوهشهای متخصصان بر روی نوزادان، حاکی از این است که برخی از نوزادان، واکنش بیشتری به محرکهای محیطی نشان می دهند.

این پدیده نشان می دهد که برخی از افراد ممکن است، از نظر بیولوژیک برای شکل گیری تله زندگی رهاشدگی،مستعد باشند.

به نظر می رسد شیوه واکنش ما، به جدایی از مراقب اولیه تا حدودی فطری است. جدایی از مادر برای نوزاد، مسئله مرگ و زندگی است.

در بین جانداران، نوزاد انسان برای زنده ماندن ، کاملاً به مادرش وابسته است،  و اگر مادر ( مراقب) را از دست بدهد، معمولاً می میرد.

نوزادان با این آمادگی به دنیا می آیند، که رفتارهای خاصی انجام بدهند تا مادر را دوروبر خودشان نگه دارند. آنها ممکن است گریه کنند،و علائم ناراحتی را در چهره خود نمایان می سازند.

جان بالبی در کتاب “جدایی” می گوید:

“آنها با این کارشان ،دست به اعتراض می کنند.

بالبی درباره واکنش نوزادان و کودکان نوپا ،به جدایی موقت از مادرشان، سه جلد کتاب نوشته است.

مشاهدات بالبی حاکی از آن است که اگر نوزادان از مادرشان جدا شوند واکنش های قابل پیش بینی نشان می دهند.

سه مرحله جدایی از نظر بالبی

۱. اضطراب

۲. ناامیدی

۳. دل گسسنگی

 

همان طور که اشاره کردیم، نوزادان ابتدا دست به دامن “اعتراض” می شوند و اضطراب زیادی را تجربه می کنند.

آنها در جستجوی مادرشان بر می آیند. اگر فرد دیگری بخواهد آنها را آرام کند، فایده ای ندارد و تسلی ناپذیر جلوه می کنند.

آنها سپس به دلیل از دست مادرشان عصبانی می شوند.

اما اگر این تلاش ها جواب ندهد، و مادر باز نگردد، وضعیت فعلی را می پذیرند، و افسرده می شوند.

آنها در این مرحله کاملاً مأیوس و ناامید می شوند، و در لاک خود می خزند.

این نوزادان در مقابل تلاش های دیگران (از جمله پرستاران مهدکودک) بی اعتنایی نشان می دهند.

اگر زمان جدایی، از مراقب زیاد طولانی نباشد، نوزادان از افسردگی بیرون می آیند، و به سایر افراد وابسته می شوند.

اگر مادر برنگردد، نوزاد وارد مرحله سوم می شود:

دلگسستگی.

نوزاد با مادرش سرد برخورد میکند،

به طرف او نمی رود ،و انگار نه انگار که مادر بازگشته است. بعد از مدتی نوزاد به وجود مادر واکنش نشان میدهد، و  احتمالاً به سمت مادر می رود.

اگر باز هم مادر از حوزه دید او خارج شود، مضطرب می گردد.

بالبی سبک دلبستگی ،این نوزادان را “سبک دلبستگی مضطرب ” نامگذاری کرده بود.

بالبی معتقد است:

که این الگوی سه مرحله ای (اضطراب، ناامیدی و دل گسستگی) جهانشمول است.

تمام نوزادان در قبال جدایی از مادرشان، همین واکنش ها را نشان می دهند.

هـمچنین ایـن واکنش درحیوانات نیز اتفاق می افتد.

این واکنش ها مختص نوزادان انسان نیست. جهانشمول بودن این رفتارها ،ممکن است زمینه بیولوژیکی داشته باشد.

بین فرآیند جدایی که بالبی می گوید

(اضطراب، ناامیدی و دلگسستگی) با چرخه رهاشدگی، که به آن اشاره کردیم، شباهتهایی وجود دارد.

به نظر می رسد برخی از افراد، این استعداد خلق و خویی را دارند که در قبال جدایی ها، واکنشهای هیجانی زیادی نشان بدهند.

وقتی که جدایی از راه می رسد، اضطراب، خشم و سوگی که تجربه می کنند، عمیق و شدید است. این احساس ها به گونه ای، این افراد را از پای در می آورد ،که نمی توانند خودشان را تسکین دهند و احساس درماندگی و دلگسستگی، دست از سرشان برنمی دارد.

اگرچه این افراد می توانند، برای لحظاتی با پناه بردن به سایر فعالیتها از درد و رنج جدایی و فراق بکاهند، اما نمی توانند با این فعالیتها، احساس آرامش و امنیت کند.

چنین افرادی در قبال نشانه های جدایی و فراق، حساسیت زیادی نشان می دهند.

اگرچه برخی اوقات ترس از جدایی رشان میکند با دیگران وارد رابطه صمیمی شوند.

این یکی از ویژگی های مثبت این دسته از افراد است. اما مشکل اینجاست که نمی توانند، تنهایی را تحمل کنند.

تهران، ضلع شمالی مترو صادقیه، خیابان ولیعصر، کوچه هفتم، پلاک ۲، ساختمان آریا، طبقه اول، واحد۳

nextpay_trust_logo

کلیه حقوق این سایت متعلق به
مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره فرح بخش
می باشد